قتل هیستیه
هیستیه، وقتی که در بیزانس مشغول گرفتن کشتیهای ینیانی بود، از سقوط میلت آگاه شد و حرکت کرده به خیوس آمد.
بعد چون او را نمیخواستند راه دهند، زدوخوردی با اهالی کرده مسلط شد و از اینجا به تاس رفته این شهر را محاصره کرد. سپس به او خبر رسید، که فینیقیها از میلت بقصد جاهای دیگر ینیانی عازم شدهاند. بر اثر این خبر شهر را رها کرده با سپاه خود به لسبس رفت و، چون سپاه او دوچار مجاعه گشت، به قارّه برای تحصیل آذوقه درآمد و در آنجا مورد حمله هارپاگ رئیس قشون پارس گردیده، پس از جنگی خود او گرفتار و سپاهش معدوم شد. هرودوت گوید، که، چون یک نفر سپاهی پارسی به او رسید و خواست او را بکشد، هیستیه بزبان پارسی خود را معرّفی کرد و در نتیجه اسیر شد. اگر او را بشوش برده بودند، یقینا داریوش از گناهش میگذشت، ولی ارتافرن، از ترس پیشآمدهای دیگر و از اینکه هیستیه زنده مانده بعد باز قوی شود، حکم اعدام او را داد و بعد جسد او را بدار زده سرش را بشوش فرستاد. وقتی که داریوش از قضیه آگاه شد، ارتافرن و هارپاگ را توبیخ کرد، که چرا هیستیه را زنده نزد او نفرستادند.
بعد امر کرد، سرش را شسته بطور شایان دفن کنند و گفت: «این شخص خدمت بزرگی بمن و به پارس کرده بود». مقصود مورّخ مذکور خدمتی است، که هیستیه در سفر جنگی داریوش به مملکت سکاهای اروپائی کرده و نگذاشته بود پل دانوب را خراب کنند.
خاتمۀ شورشها
پس از آن بحریۀ ایران زمستان را در آبهای میلت گذرانیده در بهار بدریا رفت و جزائر خیوس، لسبس و تهنهدوس۱را از نو به اطاعت ایران درآورد و بعد از اتمام کارها در خاک ینیانها بطرف هلّسپونت رفت. در اینجا شهرهای کنار راست این بوغاز قبلا بتصرّف پارسیها درآمده بود و حالا بتسخیر محلهائی پرداختند، که در قارّۀ اروپا واقع بود، مانند ولایت خرسونس با شهرهای زیاد آن و پرنت و قلعهها و استحکامات سواحل
________________________________________
(1) - Tenedos.
تاریخ ایران باستان جلد ۱