به او اعطا کرد (ستریمون را اکنون ستروما نامند). پس از چندی او در اینجا استحکاماتی بنا کرد و، چنانکه گذشت، بغابوخش، رئیس قشون ایران در اروپا، داریوش را از خیالات او آگاه داشت و بر اثر سوء ظنی داریوش او را احضار کرد و حکومت شهر میلت و میرسین را به داماد او آریستاگر داد. در همین اوان داریوش، نظر به اینکه امور مستعمرات ینیانی اهمیت مییافت، برادر خود ارتافرن را والی لیدیّه کرد و اتانس پسر سیسامنس۱ را رئیس قشون آنجا. والی جدید تازهوارد سارد شده بود، که چنانکه بالاتر گفته شد، هیپپیاس از خانوادۀ پیزیسترات نزد او آمده خواست، که ارتافرن او را در آتن به حکومت برقرار کند و تعهد کرد، که اگر این امر انجام شود، او آتن را مطیع ایران دانسته باج خود را مرتّبا بپردازد. مقارن این احوال، چنانکه هرودوت گوید (کتاب پنجم، بند ۳۰-۱۲۶)، اهالی جزیرۀ ناکس۲ که یکی از جزایر سیکلاد۳ است متموّلین خود را بیرون کردند و آنها به میلت آمدند. در شهر مزبور در این زمان آریستاگر پسر عمو و داماد هیستیه حکومت داشت. ناکسیها به آریستاگر متوسّل شده خواهش کردند، که قشونی بانها بدهد، تا بوطن خود برگردند و او، بطمع اینکه حکومت ناکس را هم بدست آرد، به ناکسیها چنین گفت: «من چنین قوّهای ندارم، که بتوانم شما را به وطنتان برگردانم، چه شنیدهام، که ناکسیها هشت هزار نفر سپاهی سنگین اسلحه و عدّهای کشتیهای دراز دارند، ولی سعی خواهم کرد، که مقصود شما حاصل گردد. ارتافرن دوست من است و چنانکه میدانید، او پسر هیستاسپ و برادر داریوش است و، چون والی تمام مردمان ساحلی است، قشون زیاد و بحریۀ قوی دارد. امیدوارم، که او مسئول ما را اجابت کند». ناکسیها گفتند، که اگر ارتافرن بانها کمک کند، هدایای زیاد خواهند داد، مخارج قشونکشی را هم خواهند پرداخت و اهالی ناکس و جزائر سیکلاد نیز مطیع خواهند شد. بعد آریستاگر بسارد رفته به ارتافرن چنین گفت: «ناکس، اگرچه جزیرۀ کوچکی است،
________________________________________
(1) - [۱]
(2) - [۲]
(۳) - [۳]