دستورهای من کافی است برای اینکه شما باهم چنان زندگانی کنید، که وظیفه شما است. اگر کافی نباشد، بتاریخ گذشتهها رجوع کنید. تاریخ مکتبی است عالی. در آن خواهید دید پدرانی را، که پسرانشان آنها را دوست میداشتند، برادرانی را که به برادرانشان مهر و محبت میورزیدند و نیز خواهید دید کسانی را، که راههای دیگر اختیار کردند. در میان اینها و آنها کسانی را سرمشق خود قرار دهید، که راهشان را خوب رفتهاند. اگر چنین کنید، شما عاقلید. گمان میکنم، که آنچه در این باب گفتم کافی است. ای فرزندان، چون من مردم، جسد مرا در طلا یا نقره و یا چیز دیگر مگذارید، زود آن را به خاک بسپارید. واقعا چه چیز به از آن است، که شخص با این خاکی، که بهترین چیزهای زیبا و خوب را بار میآورد و میپرورد، مخلوط شود؟ من چون همیشه دوست انسان بودهام، خود را سعادتمند خواهم دانست، که جزو این ولینعمت مردمان گردم. حس میکنم، که روحم بیرون میرود، من این حال را از علاماتی درک میکنم، که تمام موجودات را از انحلال آگاه میکند. اگر کسی از شما میخواهد، دستش را بمن برساند و در چشمان من بنگرد، پیش بیاید، ولی وقتی که من زیر نقاب رفتم، خواستارم، که کسی، حتی شما، ای فرزندان من، بدن مرا نبیند، ولی پارسیها و متحدین را در دور قبر من جمع کنید، تا بمن تبریک گویند، از اینکه من از این ببعد در امنیت و آرامش و دور از اثرات بد خواهم بود، خواه در میان خدایان باشم و خواه بکلی معدوم شوم. به اشخاصی که در موقع دفن جنازه من حاضر خواهند شد، باید قبل از مرخص کردن آنها، هدایائی بدهید، زیرا عادت بر این است، که در موقع دفن شخص سعادتمند چنین کنند. بالاخره این آخرین حرف مرا فراموش مکنید. اگر میخواهید به دشمنانتان زیان برسانید، دربارۀ دوستان نیکی کنید. خداحافظ فرزندان عزیزم، وداع مرا به مادرتان برسانید. خداحافظ دوستان من، از حاضرین و غائبین». کوروش پس از این کلمات دست تمام حاضرین را فشرد و نقابی بسر کشیده درگذشت.
تاریخ ایران باستان جلد ۱