آنها و راهنمائی در مواقعی، که آنها پیشبین نیستند، دلالت بر مهر ما نسبت بدیگران میکند». بعد کبوجیه نصایحی راجع به جنگ به پسر خود داده ضمنا گفت، که شجاعت غیر از تهور است و شجاعت گاهی اقتضا میکند، که ما قوّۀ خود را سالم نگاهداریم.
کوروش در این وقت پرسید: «پدر، برای اینکه شخص بر دشمن فایق آید، چه چیزها لازم است؟». پدرش جواب داد: «این سؤال نه ساده است و نه آسان. برای نیل باین مقصود باید شخص کمین کند، قوای خود را پنهان دارد، مزوّر باشد، فریب دهد، بدزدد، غارت کند و در هر چیز بر دشمن مزیّت یابد». کوروش - «پدر، با این صفات چه انسان خوبی خواهم بود». - «بلی فرزند، با این صفات بهترین شخص خواهی شد». - «اگر چنین است، پس چرا در کودکی بما یاد میدادید، بکلی طور دیگر باشیم». - «صحیح است، حالا هم میگویم، باید چنین بود، ولی با کی؟ با دوستان و هموطنان.
اما برای زیان رسانیدن به دشمنان باید هزار راه کج آموخت. اگر چنین نبود، چرا تیر و زوبیناندازی یاد میگرفتی، چرا گراز را به دام میانداختی، چرا گوزن را با تور یا کمند میگرفتی، چرا با شیر و پلنگ و خرس در مبارزه شده سعی میکردی، که بر آنان غلبه یابی، آیا این چیزها از راه حیله و فریب و برای بهرهمندی نیست؟».
کوروش - «اینها همه وسائلی است بر ضدّ حیوانات، ولی من بخاطر دارم، که روزی شخصی را فریب دادم و سخت تنبیه شدم». کبوجیه گفت: «راست است، ما بشما هیچگاه یاد ندادیم، انسان را نشانه کنید، میگفتیم بیاموزید، که خوب به نشانه زنید، تا در موقع جنگ این هنر خود را بکار برید». کوروش - «اگر لازم است، که ما رفتار خوب و هم بد را فراگیریم، چرا در کودکی بما هردو را نمیآموزند؟». کبوجیه - « در ایام پدران ما، آموزگاری بود، که هر دو را میآموخت، مثلا میآموخت، که باید راست گفت و نگفت، فریب داد و نداد، تهمت زد و نزد. بعد میگفت خوبی برای دوستان و بدی برای دشمنان است. در نتیجه این وضع، چون کارهای بد در میان کودکان بالا گرفت، حکمی صادر شد، که آن را تغییر داد و قرار شد، معلم چیزهای خوب را بیاموزد و در نتیجۀ این تغییر، اخلاق هموطنان بهتر شد. اما در این سن، که تو هستی، نگرانی نیست، که پس از آن تعلیمات دوباره وحشی شوی. این است
تاریخ ایران باستان جلد ۱