برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بشنوید، قسم می‌خوردید، که آوازش دلربا است. هرکدام از شما به نیروی خود می‌بالید، ولی، وقتی که لازم شد برخاسته رقص کنید، نه فقط نمی‌توانستید برقصید، بلکه نمی‌توانستید بایستید. خودت و دیگران فراموش کرده بودید، که تو شاهی.

در این وقت من دانستم، که برابری در حرف زدن چیست، زیرا لحظه‌ای شما خاموش نبودید» آستیاگ گفت: «بچه‌ام، مگر وقتی که پدرت می‌آشامد، مست نمی‌شود؟» کوروش جواب داد «نه» - «چه می‌کند، که مست نمی‌شود؟» - «او رفع تشنگی می‌کند، ولی حال بد به او دست نمی‌دهد، گمان می‌کنم، ازاینجهت باشد، که شخصی مانند ساکاس ندارد، تا برای او شراب بریزد» در این وقت مادرش به او گفت «بچه‌ام، چرا تو این‌قدر بر ضد ساکاس هستی؟» کوروش جواب داد «ازاینجهت، که من او را دوست ندارم. غالبا او نمی‌گذارد، من نزد جدّم بیایم» بعد رو به جدّش کرده گفت «من از تو خواهش می‌کنم، که برای سه روز اجازه دهی، او در تحت فرمان من باشد».

آستیاگ - «اگر چنین کنم، چه خواهی کرد؟» کوروش - «من دم در می‌ایستم و هر زمان، که او خواست به سرای شاهی برای صرف ناهار بیاید، می‌گویم نمی‌شود، زیرا شاه با بعض اشخاص مشغول کارها است، بعد، که او خواست بیاید شام بخورد، می‌گویم شاه در حمام است، پس از آن، اگر برای صرف غذا عجله کرد، می‌گویم شاه در میان زنان است، کلیة او را اذیت می‌کنم، چنانکه او مرا اذیت می‌کند، وقتی که می‌خواهم نزد تو آیم». چنین بود صحبتهای کوروش، که باعث تفریح جدّ و مادرش می‌گشت.

اگر روزی کوروش می‌دید، که جدّ یا برادر مادرش می‌خواهد کاری انجام یابد، فورا اقدام می‌کرد، زیرا دوست می‌داشت، که بانها خدمت کند. بعد زمانی در رسید، که مان‌دان می‌بایست نزد شوهر خود برگردد. آستیاگ به او گفت، «کوروش را بگذار نزد من بماند». او جواب داد «من حاضرم موافق میل تو رفتار کنم، ولی مشکل است، که طفل را برخلاف میلش اینجا بگذارم».

پس از آن آستیاگ به کوروش چنین گفت: «بچه‌ام، اگر تو نزد من بمانی، اوّلا ساکاس هیچ‌گاه مانع نخواهد شد، که تو نزد من آئی، هر وقت بیائی و هرچه زود زود بیائی، باعث خوشوقتی من خواهد بود، ثانیا اسبهای من و اسبهای دیگر در

تاریخ ایران باستان جلد ۱