و آنچه بر دست امیر مسعود رفت در ری و جبال تا آنگاه که سپاهان بگرفت، تاریخ آن را بر اندازه براندم در بقیت روزگار پدرش امیر محمود، و آن را بابی جداگانه کردم چنانکه دیدند و خواندند، و چون مدت ملک برادرش امیر محمد بپایان آمد و وی را بقلعت کوهتیز بنشاندند چنانکه شرح کردم، و جواب نامه که بامیر مسعود نبشته بودند باز رسید فرمود تا به هراة بدرگاه[۱] حاضر شوند و ایشان بسیج رفتن کردند، چگونگی آن و بدرگاه رسیدن بجای ماندم که نخست فریضه بود راندن تاریخ مدت ملک امیر محمد که در آن مدت امیر مسعود چه کرد تا آنگاه که از ری بنشابور رسید و از نشابور بهراۃ، که اندرین مدت بسیار عجایب بوده است و ناچار آنرا ببایست نبشت تا شرط تاریخ تمامی بجای آید، اکنون پیش گرفتم آنچه امیر مسعود رضیالله عنه کرد و بر دست وی برفت از کارها در آن مدت که پدرش امیر محمود گذشته شد و برادرش امیر محمد بغزنین آمد و بر تخت ملک نشست تا آنگاه که او را بتکیناباد فرو گرفتند تا همه مقرر گردد و چون ازین فارغ شوم آنگاه بسر آن باز شوم که لشکر از تکیناباد سوی هراة بر چه جمله باز رفتند و حاجب بر اثر ایشان، و چون بهراة رسیدند چه رفت و کار امیر محمد بکجا رسید آنگاه که وی را از قلعت تکیناباد بقلعت مندیش[۲] برد بکتکین حاجب، و بکوتوال سپرد و بازگشت.
امیر مسعود بسپاهان بود و قصد داشت که سپاه سالار تاش فراش را آنجا یله کند[۳] و بر جانب همدان و جبال[۴] رود، و فراشان سرای پرده بیرون برده بودند و در آن هفته بخواست رفت روز شنبه[۵] ده روز مانده بود از جمادی الاولی سنه احدی و عشرین و اربعمائه ناگاه خبر رسید که پدرش امیر محمود رضی الله عنه گذشته شد و حاجب بزرگ علی قریب[۶] در
- ↑ یب مج: بدرگاه عالی
- ↑ گویا بفتح اول و سکون دوم است (رک .)
- ↑ یله کردن در اینجا مرادف تخلیف عربی است یعنی میخواست تاش را بکار آنجا بگذارد
- ↑ جبال که بعدها عراق عجم نامیده شده است ولایتی بوده است از اصفهان گرفته تا کرمانشاه و در اینجا مقصود قسمت کوهستانی میان همدان و کرمانشاه است
- ↑ یب دوشنبه
- ↑ نسخه چاپی طبقات ناصری قریب بضم اول ضبط کرده است و گویا اشتباه است قریب بفتح بمعنی خویشاوند است چنانکه حاجب علی را خویشاوند نیز مینامیدند. قریب بضم لقب یا اسم پدر اصمعی و نیز یکی از سران خوارج بوده است (قاموس).