و از من قرض میخواهید، از خود شما میپرسم! سـگ چگونه میتواند بکسی قرض دهد؟ مگر سگ پول دارد که هزار و پانصد لیرهٔ آنرا بشما بدهد؟ و بر فرض که داشتهباشد شما چهطور راضی شدهاید که از سگ قرض بخواهید؟ سرکار آنتونی! بعد از این همه عیبجوئی و بدگوئی توقع دارید که تا از در وارد شدید و از من پول خواستید من هم کیسهٔ پول را بیاورم و با یک دنیا امتنان بشما تقدیم کنم و بگویم خیلی ممنون و متشکرم که از من بدگوئی کردید و مرا در هر جا و نزدهر کس سگ خواندید، این هم مزد دست و ناز شست شما، بگیرید و بروید.
آنتونی گفت من اکنون هم ترا سگ میخوانم و بعداز این هم در هر جا مخصوصا بازار صرافها از تو بد میگویم و بلکه هر وقت بمن برخوری روی خود را بر میگردانم که چشمم بصورت نامبارکت نیفتد، تصور نکن که من با تو دوست شدهام، من دشمن تو بوده و هستم و خواهم بود، تو پول بمن قرض بده و هر فرعی که از دشمن میگیری از من هم بگیر.