کنند واژه ناخوانا رمهٔ کوسفندان و شتران چرای بُوده باشد اطلاق در لغت از بند رها کردن است و در اصطلاح انکه هرکرا در دیوان مواجبی باشد و دیوان انرا بر عاملی یا مُسودی وجه دهند و برات نویسند که ازانکس بکیرد برات در لغت بیزاری بود چون کسی چیزی بکسی دادنی است انرا کویند و برات نوشتان شخص از دعوی طلب ان بیزار کشت تحیل در لغت پنبه کردن است و در اصطلاح پنبهدانه از پنبه جدا کردنست تخریب عمارت فرود اوردنست تشفیر پوست از چیزی باز کردنست مغشر پُوست باز کرده شده است استحقاق در لغت سزاوار شدن و در اصطلاح انچه از جهة اهل خود علم تعین نمایند جملتان دُریابرا کویند و بٰا هم اورند انرا جُملتان کویند قرار عملی بود که بجای باشد تغییر دران نمایند و کیفیّت در لغت چکونکی است و در اصطلاح تحقیق مهمی نمودن و بر حقیقت ان مطلع شدن نسیچبٰاشی نساج بٰافنده نَیسچ یافته شده خرج در لغت پراکنده اسمان بود در اصطلاح انچه عٰامل یٰا مودی از جمله جمع داده بٰاش و محرّر انرا از جُمله وجُوه او واژه ناخوانا نماید بٰاقی در لغت پٰانیده بود و در اصطلٰاح تتمه که از جمع بماند فاضل مشتق است از فضل و فضل در لغت زیٰاده امدن وَ در اصْطلٰاح زیٰادتی کویند و از جمع فاضل اید تعلیق در لغت
برگه:Siaaq.pdf/۱۱
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۶