بازگردانند و تمام شکایت فردوسی از عجز و نیاز و سوز و گداز که مشاهده کرد عرضداشت نمود و این دو بیت فردوسی درانجا بنوشت
نظم
✽ گذشتم ایا سرور نیک رای ✽ | ✽ ازین داوری تا بدیگر سرای ✽ | |||||
✽ رسد لطف یزدان بفریاد من ✽ | ✽ ستاند بمحشر ازو داد من ✽ |
و پیش سلطان فرستاد اتفاقا روز جمعه بود که عرضداشت محتشم برسید و سلطان نیز ازان روز که فردوسی دو بیت بر دیوار مسجد نوشته بود چنانکه ذکر آن رفت بجامع نیامده بود و چون درین جمعه بیامد و بخواند بسیار متغیر و متفکر شد و دران تفکر از مسجد بیرون آمد چون ببارگاه رسید عرضداشت محتشم مذکور از قهستان برسید پس یکبارگی متالم تر گشت و ازین دو بیت که محتشم در نامه نوشته بود خوفی در دل سلطان پیدا شد جمعی مقرب احضرت که معتقد فردوسی بودند و درین مدت مجال سخن نمییافتند فرصت غنیمت شمرده عرض داشتند که از حسد این جماعت ظلم عنیف و مکابرهٔ لطیف بر فردوسی رسیده و شک نیست که ذکر این تا انتهاء ایام باقیماند و بعد الیوم دشمنان این حکایت بداستانها باز گویند و حمل بر بخل و حسد و خسیت کنند و سود ندارد و شصت هزار دینار زر در خزانه که چندین هزار تمن باشد هرگز تدارک نتوان کرد و ابیاتی