این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۴۶
چون سلطان بطهارت خانه در باغچه درامد فردوسی در قدم سلطان افتاد و جزع نمود که حاسدان در حضرت بادشاه چنان نمودند که بنده از قوامطه و روافضه است حقا که خلاف نمودهاند و بیادبی که صلهٔ سلطان نستدم بعنایت سلطان باز بسته است و بر تقدیر هر مذهب که گویند چون در ممالک سلطان از هر طایفه گبر و جهود و ترسا هستند و جزیه بدیوان بادشاه میدهند این بنده را یکی ازان طوایف شمارند و خطاب قتل و ارهاف روح از جان ناتوان بر دارند
نظم
✽ چو در ملک سلطان که چرخش ستود ✽ | ✽ بسی هست ترسا و گبر و یهود ✽ | |||||
✽ کز ایشان بجزیه کفایت کنند ✽ | ✽ زر و مال خونشان حمایت کنند ✽ | |||||
✽ گرفتند در ظل عدلش قرار ✽ | ✽ شده ایمن از گردش روزگار ✽ | |||||
✽ چه باشد که سلطان گردون شکوه ✽ | ✽ رهی را شمارد یکی زان گروه ✽ |
چون جزع نمود و این ابیات در بدیهة خواند از حدیث فردوسی صورت تشویر در مرآت ضمیر مرتسم شد و التهاب نیران عنفش به زلال لطف منطفی گشت و ازان اندیشه باز آمد
مثنوی
✽ بپرسید فردوسی آنکه زمین ✽ | ✽ بمالید برخاک راهش جبین ✽ | |||||
✽ برون رفت آنگه ز درگاه شاه ✽ | ✽ ولی کرد ازان خطه آهنگ راه ✽ |
چون بمنزل خود معاودت کرد چند هزار بیت دیگر گفته