آن ممکن در زمان فرمود تا کتابتی کردند و سلطان بقاصدی داد که بمقام او رود و بقبائل او رساند و کتاب بستاند و بیاورد
مثنوی
✽ برون رفت قاصد چو برق جهان ✽ | ✽ نهاده شب و روز سِر در جهان ✽ | |||||
✽ چو صرصر شدی در نشیب و فراز ✽ | ✽ شدی در دل شب چو در سینه راز✽ |
چون بمقام خور فیروز رسید مکتوب با قوام خور فیروز رسانید قاصد را بانواع هدایا رعایت کردند و کتاب را بدو دادند قاصد کتاب را بحضرت سلطان آورد خور فیروز را بدین وسیله قرب ومنزلتِ تمام در سلطان پیدا شد و روایت دیگر اینکه چون خبر ولوع سلطان محمود بجمع کردن این کتاب در ممالکب شائع شد ملک کرمان طالب دوستی سلطان محمود بود و دائم تحفه او را فرستادی دران ایام در کرمان از نژاد شاپور ذوالاکتاف کسی بود آذر برزین نام که دائم جمع اخبار ملوک عجم کردی ملک کرمان بشنید و او را پیش سلطان محمود فرستاد و سلطان دارنده را تحف و صله نیکو داد و نحفه بسیار جهته ملک کرمان فرستاد بنابر این محبت ایشان مستحکم شده و دیگر در مرو گرد آزاد نامی از زال سام نریمان بود و اخبار سام و زال و رستم ضبط داشت آن مجموع بمحمود برد القصه ازین مواضع تاریخ ملوک عجم تمام پیش سلطان محمود جمع شد فقط
راقم الحروف گوید هر چند که فضلا مذکور در تفصیل