مردم اسیای صغیر که شاگرد و جانشین زینون بوده است، و انان را «رواقی» از آن رو گفتهاند که حوزهٔ ایشان در یکی از رواقهای شهر آتن منعقد میشد[۱]
بعقیدهٔ رواقیان «کلی» یعنی، آنچه افلاطون «مثال» و ارسطو «صورت» یا «تصور» میخواند؛ تنها در ذهن موجود است، و ذهن انسان لوحی است ساده و معلومات او منحصراً از خارج به دست میآید، یعنی، به وسیلهٔ محسوسات که در ذهن همچون نقش بر موم میباشد. و منطق رواقیان فهم انسان چهار مرتبه دارد: وهم و گمان و ادراک و علم که مرتبهٔ یقین است. و این چهار مرتبه را باشاره بوسیلهٔ مشت باز و مشت نیم بسته و مشت بسته و مشتی که در مشت دیگر قرار گرفته باشد نمودار میکردند. کلیتاً رواقیان بمنطق اهمیت تمام میدادند و بسیاری از اصطلاحها و فصل و بابهای این فن را آنها وضع و تنقیح کردهاند.
فلسفهٔ رواقیان نوعی از «وحدت وجود»[۲] است. اما جسمانی نه روحانی، به این معنی که، جز جسم وجودی قائل نیستند، و معتقدند که آن فاعل است یا منفعل، فاعـل یعنی قوهٔ (بمعنی قـدرت نه به اصطلاح ارسطو) آن است که در انسان روح یا نفس و در کلیهٔ عالم فلسفهٔ رواقیان پروردگار خوانده میشود، و منفعل آن است که در انسان بدن و در عالم ماده مینامند، و این دو امر یعنی، قوه و ماده، یا روح و بدن، یا خدا و ماسوی، که حقیقت آنها واحد است، و با یکدیگر مزج کلی دارند. چنانکه وجود یکی در تمامی وجود دیگری ساری است، و انسان عالم صغیر است، و جهان عالم کبیر و در باب حقیقت عالم از رأی «هرقلیطوس» پیروی میکنند که: اصل وجود را آتش میدانست، و آتش بدوی بهوا و آب و خاک تبدیل یافته و دمی الهی در آن دمیده شده، و بنابراین هر