تمام آب ده از چشمههای بیشماری که دارند تأمین میشود. آب رودخانه که پایین است و فقط آسیابهای ده را میگرداند. آب «کهریز» هم که بالا است و کشتزارها را سیراب میکند. ولی چشمهها بیشمارند. و هر کدام مشخصاتی دارند. آب بعضی از آنها بقدری سرد است که دست را یک دقیقه هم در آن نمیتوان نگهداشت و اگر عسل را با موم چند دقیقهای در آن نگهداری، میشود آنرا مثل آب نباب بجوی. خود اهالی، «اورازان» را «آبریزان» معنی میکنند. (بمعنای دیگر آنرا افرازان هم میدانند.) در هر خانهای، کنار هر کوچهای، میان هر باغ و مزرعهای چشمهای هست و جالب اسمهایی است که باین چشمهها دادهاند:
شکر و یا – کمانگر – سریجنو – قلزن(قلزم؟) سیوان او – مهرچال – لاراو – گوگل – خانه گافه والخ... تنها چشمهها نیستند که هر کدام اسمی دارند. بیرون از ده هر تپهای، هر قطعه ملکی – هر سر نهری و هر مرتعی اسمی دارد و این اسمها بقدری زیاد است که از یاد خود اهالی هم بدر میرود. در تمام ده از چاه خبری نیست. نه چاه آب و نه چاه فاضلآب. فاضلآبها عبارت از گودالهایی است که سر آنرا با تیغ و گون میپوشانند که مستراح بدان راه دارد و هفتهای یکبار روی آن خاکستر میپاشند و گرچه با زمین چندان سربسر نمیگذارند همین کود مزارع آنها است.
از مراتع اطراف ده که پوشیده است از «کما» و «گون» که اولی خوراک زمستانی گاو و گوسفند آنها است و دومی هیزم اجاقها و تنورهاشان – در سراسر فصل کار، علف میچینند و بده میآورند و روی بام خانهها تلانباری بلند میسازند که از دور همچون گنبدی بچشم میخورد. «کما» بقدری خوشبو است که آدم آرزو میکند کاش میتوانست از آن بخورد. حتی پنیری که در