دینش بدست دیوان تلف؛ تا اینجا زرد روی باشد و آنجا سیاه روی و بگویندش که «هان الفتنة نائمة لعن الله من ایقظها»[۱] خویشتن از زخم لعنت صیانت کند و خصومت، اینجا با سلطان داند و آنجا با سبحان. این چنین کلوخ امرودها نکند؛ که روزی، هم این کلوخ برسر وی کوبند و هم آن امرود بر جان او ولا تحسبنّ الله غافلا عمّا یعمل الظّالمون[۲] اکنون، بزرگی و اعتقاد پاک بدان انقباض سابق و انبساط لاحق معذور فرمایند. والسلام علیک الف الف بمحمد و آله.»
حکیم سنائی، در این نامه، همانطور که شریعت را بوجود عمری مانند خلیفهٔ دوم نیازمند دیده حکمت را هم بوجود عمری مثل خیام محتاج دانسته است. و از سکون صلابت او دربارهٔ محیلان نیشابور در شگفت آمده و اظهار تعجب کرده از اینکه با وجود چندین فساد در جوار او چگونه ذوالفقار زبانش در نیام و درّهٔ صلابتش بر طاق مانده است؟!.. وهمچنانکه خود را عاشق صادق (یعنی عارف) نامیده، خیام را نیز پیشوای حکما معرفی کرده و از او توقع نموده که محیلان و مفسدان نیشابور را تعقیب و تنبیه کند و حقیقت قضیّه را برملا سازد. از این اظهارات سنائی، که شاهدیست صادق، علوّ مقام خیام در حکمت و صلابت شخصی و نفوذ کلمه و نفاذ امر و نهی او نیز در نیشابور، بخوبی، مستفاد میشود.
۲
ابوالحسن نظامالدین احمدبن عمربن علی نظامی عروضی سمرقندی که در نیمهٔ آخر قرن پنجم و نیمهٔ اول قرن ششم هجری قمری (اواخر قرن یازدهم و اوائل قرن دوازدهم میلادی) در حدود سمرقند و طوس و هرات و نیشابور میزیسته و غالب اوقات ملازم دربار ملوک غوریهٔ بامیان بوده، در کتاب (مجمع النّوادر) که اکنون به (چهار مقاله) معروفست و آنرا در بین سالهای ۵۵۱ و ۵۵۲ هجری قمری، بنام شاهزاده غوری: ابوالحسن حسامالدین علیبن فخرالدوله مسعودبن عزّالدّین حسین تألیف کرده است،