در حکم خود هیچگونه استثناء و تبعیضی ندارد و تجربهایست که آنرا همه کس در شخص خود اجرا خواهد کرد و بالأخره، کلّ نفس ذائقة الموت[۱].
در واقع، اگر انسان باور کند که پس از مرگ زنده نخواهد شد، عزیزان خود را دیگر نخواهد دید، احساسات، عشق، حیات، تمدّن و همهٔ عواطف او کلّاً و الیالأبد محو و نابود خواهد گشت و در این باب اندکی بذهن خود مراجعه کرده و نفس خویش را بیازماید؛ حتماً، در اعماق روان خود یک خلاء تاریک و یک نیستی ترسناکی مشاهده خواهد کرد که ممکن نیست در مزاج آدمی سوء تأثیر مدهش و موحشی را بجا نگذارد و بدبینی، جلوهای از این سوء تأثیر است که از چنان اندیشههائی در روح و روان ما منعکس میگردد. مرحوم رضا فیلسوف در چنین موردی با منطق قاطعی میگوید: «بیایمانی کار منطق و بدبینی اثر عقل است؛ در این صورت نیهیلیزم؛ یعنی انکار مطلق هم هنر و معرفت عقل و منطق، هردو، است. هر گاه ما برای کشف حقایق اشیاء و فهم سرایر موت و حیات، تنها، با عقل مشورت کرده و فقط رأی او را بپذیریم؛ البتّه بدبین و نیهیلیست خواهیم گشت، چه آنکه این دو، باهم توأم بوده و از هم سوا نمیشوند؛ بدبینی، فلسفهٔ یأس و نیهیلیزم، یأس فلسفه است. در رابطهٔ اساسی و صمیمانهٔ این دوعقیده با همدیگر دو نیمرخ یک چهره و حقیقت واحد دو حالت را مشاهده میکنیم. مناسبات منطقی بیدینی با بدبینی و ارتباط هردو با نیهیلیزم در همین نقطه ظاهر و هویدا میگردد».
پس، فکری که از جستجوی حقیقت اشیاء شروع میشـود، طبعاً، نخست با انفسی بودن علم بشر مواجه میگردد و بعد از آن، وارد ساحت (لاادریه) میشود و پس از طیّ مرحلهٔ مثبت آن، باز، آرام نمیگیرد و راحت نمینشیند و چنانچه از آنجا قطع علاقه نکرده و بالمرّه تخطّی و تجاوز ننماید؛ لااقلّ نظری بماوراء آن میاندازد؛ زیرا که تضادّ خود یکی از علل اصلی تداعی معانی بوده و معروفست که اشیاء بوسیلهٔ اضداد خود شناخته میشوند و ممکن نیست که انسان شقّ مثبت (لاادریه) را بنظر آورده و بگوید که «در پس این پرده حادثات چیزی هست که من قادر بادراک آن نیستم»
- ↑ از آیهٔ ۱۸۲ سورهٔ سوم (آل عمران) یعنی؛ هر تنی چشنده است مرگ را.