کس هرچه میداند آزاد بگوید، نترسد، نهراسد، خواجه تا شانی نکند، غرض شخصی نداشته باشد؛ و بدانید که این مجلس مثل مجالس ماضیه مورث دفعالوقت و منتج توهین انتظار نخواهد شد. اتابک اعظم جانشین ما است؛ اوامر ما را به مجلس تبلیغ میکند، و جریان توضیحات مجلس را در طبق آن زمینه که صحه گذاشتهایم ناظر، و اجرای اورا محصل مقتدر است. در ختم فرمایشات خودمان تیمناً تأسی به خاتمالانبیا صلالله علیه و آله نموده به شما میگویم: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی، و رضیت لکم الاسلام دیناً…» بعد از آن با روی گشاده و صولت شاهانه نظر مرحمتی به اطراف و حضار نموده، با اینکه قدغن بود، همهٔ حاضرین حتی فرنگیان به آواز بلند «زنده باش! دیر بپا!» چنان صلوات کشیدند که اتاق به این بزرگی هشتاد ذرع طول پنجاه ذرع پهن و بیست ذرع بلندی به تزلزل درآمد. از این صدای شعفانگیز از خواب بیدار شدم، دیدم آنقدر خوابیدهام که اندامم آماس کرده. برخاستم، خانه تاریک، چراغ مفقود، کبریت نیست. در این ظلمت شب کجا بروم؟ چه بکنم؟ تا بیرون از خانه قدم گذاشتم دچار عسس داروغه میشوم. متنکر نشستم، دیدم از خواب بهتر چیزی نیست، سر خود را به بالین گذاشتم و باز خوابیدم، تا کی بیدار شوم….