برای حفظ شأن به هرکس دادهام فردا چه مکافات خواهم گرفت؟! راپورت فردا را به چه سلیقه تقدیم بکنم؟ در این بین خبر دادند که میرزا «بندعلی» از وزارتخانه آمده میخواهد مرا ببیند. پذیرایی کردم، احوال پرسیدم، چون سابقه نداشتم سبب آمدنش را سؤال کردم. گفت بلی اگر در خدمت جنابعالی بندگی ندارم اما در تعیین هیئت و ریاست شما بنده آنچه لازمهٔ اهتمام است نمودهام، چون حالا تشریف آوردید لازم شد شرفیاب شوم و تبلیغ عرض ارادتمندی خودرا بکنم… این طور مأموریتها که سه ماه در سفر آدم برود، مردم را ببیند، مهمان بشود، تعارف بگیرد، مواجب در کیسه بماند البته امتیاز و مرحمتی نیز میشود. برای همهکس مائدهٔ آسمانی است. چون وزیر لابد با بنده بایست در این باب گفتگو بکند، وانتخاب مرا قبول نماید، اگرچه میرزا «دابه» معروف شما صد تومان تعارف به من فرستاد که طرفدار انتخاب او بشوم قبول نکردم.. میرزا «نصیر گنده» را میدانید که از مقربین وزیر است، اورا نیز با خود برانگیختم. به سر مبارک شما چندین موانع را دفع دادیم، تا حمد خدارا منظور ما به عمل آمد… به تقریر میرزا بندعلی گوش میدادم، هوش از سر من به دررفته بود، این مخبط است با عمداً خودرا با این سخنان دلخراش بیمعنی میخواهد سبکمغز به قلم بدهد. چه ماموریت! چه صد تومان! چه تعارف! چرا این حرفها را میزند، فکر میکردم، رنگ از رخسارم با عرق غیظ فرو میریخت، خواستم عذرش را بخواهم و برخیزم، باز اکرام ضیف[۱] و ادب و انسانیت پا و زبان مرا میگرفت… سکوت میکردم که شاید اینهارا بهانهٔ ملاقات من نموده و خوشامدی من میگوید و مقام
- ↑ بزرگداشت مهمان. «اکرام ضیف» از سنن اسلام است.