غراب[۱] بوده، مارا خریطه به صراطالمستقیم هدایت میکرد، چون در یقین خود راسخ نبودیم، به قول جاهل گرویدیم، مهدی کذاب مارا ارائه به پل مرگ نمود، طوری جان به در بردیم، حالا زیر دیوار یخ سرگردان ماندهایم. شورا کردیم شب بمانیم. یک زرع جای مسطح نیست که بنشینیم، برگردیم همهٔ زحمات امروزی هدر میشود. آخر صلاح در مراجعت بود. برگشتیم که شب در منزل دیشبی بمانیم، و صبح از طرف جنوب و درهٔ اژدر روانه بشویم. حالت ما بسیار به حالت دیپلوماتهای ناقص شبیه بود که به امید دیگران و ارائهٔ ایشان مسلک خودرا میگذارد، زحمتها میکشد، پست و بلند حوادث را طی میکند و نیل مقصود را یقین مینماید، در این بین به صعوبت غیر مترقبه دچار میشود، راه رفته را برمیگردد، و از کنار چشمهٔ امید تشنه لب و مأیوس مراجعت میکند… برگشتیم از پل به صعوبت سلامت گذشتیم، به منزل دیشب رسیدیم. صبح سوی درهٔ اژدر رهسپار شدیم. شیرعلی همراه ما است. از همان راه دیروزی تا نقطهٔ صعود مصطفی رفتیم. گفتم چون بیشبهه این دره تکوین ثانوی و شکاف و ولکانی است نباید بیشتر از یک دو فرسخ طول مسافت داشته باشد، با کنار او میرویم، هرجا که این شکاف شگفت تمام شد البته معبری پیدا خواهیم کرد. بعد از دو ساعت مشی دیدم دره باریک و باریکتر میشود، رفتیم تا آخر دره رسیدیم. پیش روی ما بالنسبه راه خوب و سهل و بیوحشت مکشوف شد. شعف ما سرحد نداشت، دره را دست راست انداخته رو به بالا رفتیم. با دوربین نگاه کردم پل دیروزی و دیوار یخ از اینجا نمایان است، در پایین محل عبور ما میماند. میزان هوا ۱۰۵۰۰ فوت ارتفاع این نقطه را نشان میداد.
- ↑ زاغ، کلاغ. بعنی راهنمای آنها کلاغ بوده که شوم است.