آنها که از فرنگستان برگشتند، جز چند نفر، همه در ایران فرنگیمآبی و نشر اراجیف و تقبیح رسوم و عواید اجدادی نمودند. مردم را اسباب تنفر از علم و معلومات شدند. معایب اکثر آن نفوس خبیثه چشماندازی بود. در فرنگستان هر … خورده بود خود میدانست، در ایران نیز گوشت و خوک و خرچنگ میجست، زیر خم شراب ارامنه میخوابید. حسین گفت در پاریس در مهمانخانهٔ بزرگ یک نفر ایرانی دیدم قرآن کوچک بازوبندی به تپهٔ کلاه فرنگی خود دوخته بود و سر میز نهار گوشت خوک میخورد. گفتم قرآن که تو به کلاه خود دوختهای گوشت خوک را حرام کرده، چرا میخوری؟ و اگر معتقد نیستی با قرآن چه کار داری؟ گفت نمیبینی که از وبا هر روز پنج هزار نفر میمیرد؟ قرآن مرا حفظ میکند! بعدشنیدم شراب زیاد خورده، در کوچه افتاده، به مریضخانه بردهاند، جان داده. همان قرآن و سایر مرده ریگش را به سفارت ایران تسلیم کردهاند. گفتم سرکار خان، آثار علم اول باید در خود حامل او بروز نماید. پاکی عقیده، حب وطن، پرستش سلطان، تهذیب اخلاق از آثار علم است که مفرنگان ما ندارند. امانالهخان گفت صحیح است، حبیبالهخان هم همین را میگوید. اما شما میدانید که خواهرزادهٔ من از آنها نیست، و دارای همهٔ محسنات است که شما ذکر کردید، به او چرا کاری نسپردند، کفایت اورا نیازمودند! نگویید! دولت نه به نیک جزا میدهد و نه بد را سزا. جوان عالم با صد آرزوی خدمت وطن برمی گردد، اورا تابع طفل بیسواد پانزده ساله میکنند؛ باید هر روز پیش او بایستد یا بنشیند، سخنانی که ما همه مسبوق هستیم بشنود. تا مواجب برای خودش بگذراند و محل پیدا کند سمسار و بقال اسبا بهای منزل اورا بار حمال مینماید. بعد از آن اگر زیر خم ارامنه نمیرد چه بکند! حکایت مضحکی برای شما نقل میکنم.