«والناله الحدید»[۱] فرمود. اگر نبایست بریده شود نبایست برنده باشد. اگر بنیآدم از حوادث نمیرد از اجل حتمی می میرد. نبایست برق بزند و بسوزد، نبایست سیل از کوه برخیزد بلاد و قراء را ویران نماید، نبایست امواج بحار کشتی و ناخدا را طعمهٔ ماهیان دریا بکند، تگرگ آدم و دواب و مزارع و اثمار و اشجار سبز و خرم را در دو دقیقه نابود نماید. پس عین حوادث ذات مقدرات و جزو معلومات الهی است. در این صورت «غیر تسلیم و رضا کوچارهای!».
محمد گفت آقااحمد جبری است. خوب در این صورت این وصایای مأمورین آسمانی چه لزوم دارد، محبت نوع و حفظ وجود برای چیست؟ پس عمر خیام خوب گفته است: «اگر می نخورم علم خدا جهل بود». آن وقت تفاوت علم و جهل چه شد؛ بوجهل و بوالفضائل را چه ببنونت[۲]، شقی و سعید چه معنی دارد، دوزخی و بهشتی کیانند، حسنات و سیئات یعنی چه؟ از همهٔ اینها گذشته منابع تکریم بشری چه شد، وجدان و میزان تشخیص نیک و بد را چگونه منکر میشوی، جزا و سزا را که هر روز به کرده و گفتههای خود استقبال میکنی چه عذر میتوانی بتراشی؟
احمد گفت گمان نداشتم دارای این همه معلومات منکر بدیهیات باشد. شما از مطلب دور افتادید. بلی شما که معنی نیک و بد و صواب و خطارا نسبی نمیشمارید و استعداد تشخیص حادثات یا مقدرات را ندارید و جزا و سزا را غیر از حوادث و مقدرات میدانید و نمیدانید که منیمن همان اوییاو و توئی تو است، در این صورت