سید ردائی شانه زری، در مقابل این خدمت برای آقا به هدیه فرستاده وصیت کرد بعد از صدو بیست سال که خدا ناکرده به رحمت ایزدی پیوست، او را در جوار خود او و سایر مدفونین خانوادگیش به خاک بهسپارند. این پیش آمد، شأن «ملا رجب علی بست سری» را افزونتر ساخت.
«اهل الله»، یعنی پیروان مخلص، آقا، روز به روز بر عدهشان میافزود.
عیال «قربان علی سوزن ساز» وزن شیخ ملاجانی از زنهایی شدند که بیماران را با دم شفا میدادند.
شبها در پستوهاى تاریك حمام خرابه، طشت میزدند.
سم بز دود میکردند. در استخوان کلهی گاوروغن ریخته به جای چراغ تاصبح به سرراههای خلوت، روشن میگذاشتند تا ارواح پلید شیاطین و اجنه را که ممکن است یك نفر دیگر مثل «ستار» را مرتد کند، از «نوکلایه» دور بدارند.
در تمام این احوال «صفیه»ی پیرزن در اتاق کوچکش منزوی شده به بدنامی به سر میبرد.
«کدخدا علی» به معاش او و دخترش «نسا» كمك
میکرد.