که عدهای از جانوران وحشی صدا میکنند.
اگر کلاغی از بالای سرش صدا کنان به سرعت می گذشت، او هم به هوای آن حیوان به سرعت قدمهای خود میافزود.
تمام وجود او فکر و ذکر آن چماق از گیل بود. همه او را دیدند که به سرعت از روی پل گذشت. «رستم زغالچی» که در کورهاش را بسته و خودش روی سکو چرت میزد او را دید از رفقای او بود، او را صدازد.
ستاره جواب نداد. «زغال چی» با خود گفت: «کر شده است» و حقیقتاً کر شده بود.
عمل بعضی قواباعث تعطیل قوای دیگر است، همین طور بالعكس. توجهات ذهنى البته در سامعهی اشخاص دخالت دارد.
در آن روز بیست و دو نفر از نو «کلایه»ایها به جنگل آمده برای مطبخ ملارجب علی بست سری هیزم تهیه می- کردند.
صدای تیرهای آنها متصل شنیده میشد. این صدا جانشین تمام اصوات واقع شده، در او تأثیر رعد داشت،
او را مضطرب میساخت، خیال میکرد الان به چماق