بزرگوار زنجیر بسیار بلندی را که ابتدای آن مشرق و انتهای آن مغرب بود از کمر خود باز کرد، نوك زنجیر به یك حركت دست مبارک به رودخانه رسید و خوکی را که چنگال بیرو بدن ماهی و دم شغال داشت صید کرده به کوه زد و نصف کرد و ندا داد که تمام مرضها از آبهای نو کلایه بیرون رفت به اسم من تا ابد «نو کلایه» مشهور خواهد شد. »
این نقل قولها و خیلى نقل قولهای دیگر همه را «ستار» میشنید اگر تفاوتی در این مسموعات وجود داشت آن را قرب و بعد آن خانهای دهاتی باعث شده بود بعضی چیزی بر آن حرفها میافزودند و عدهای نکاتی را حذف میکردند، ولی او اصل مطالب را به دست میآورد.
میدید که چماق کنس او به چه نحو معبود مردم واقع شده، گروه گروه به زیارت آن میروند و «ملارجب علی» از محل خیراتهاای که به آن جسم تعلق میگیرد، چطور منفعت میبرد.
از تفکر در این مطالب تفریح میکرد به هیچ کس چیزی از این بابت نمیگفت و شکی در عقاید راسخ دینی او که برای حیات مادی و روحانی او شاید مفید بودند
فراهم میآمد آیا سایر چیزها که احترام آنها را به تو دستور