برای رنج خود شعر میگویم. فورم و کلمات و وزن و قافیه، در همه وقت، برای من ابزارهائی بودهاند که مجبور به عوض کردن آنها بودهام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد.
در دورهی زندگی خود من هم، از جنس رنجهای دیگران سهمهائی هست، بطوریکه من بانوی خانه و بچهدار و ایلخیبان و چوپان ناقابلی نیستم؛ به این جهت وقت پاکنویس کردن برای من کم است. اشعار من متفرق به دست مردم افتاده و یا در خارج کشور به توسط زبانشناسها خوانده میشود.
فقط از سال ۱۳۱۷ به بعد در جزو هیئت تحریریهی «مجلهی موسیقی» بودهام و به حمایت دوستان خود، در این مجله اشعار خود را مرتباً انتشار دادهام.
من مخالف بسیار دارم، چون خود من بطور روزمره دریافتهام، مردم هم باید روزمره دریابند. این کیفیت تدریجی و نتیجهی کار است. مخصوصاً بعضی از اشعار مخصوصتر به خود من - برای کسانیکه حواس جمع در عالم شاعری ندارند - مبهم است. اما انواع شعرهای من زیادند. چنانکه دیوانی به زبان مادری خود به اسم «روجا» دارم. میتوانم بگویم من به رودخانه شبیه هستم که از هر کجای آن لازم باشد، بدون سر و صدا میتوان آب برداشت.
خوشآیند نیست اسمبردن از داستانهای منظوم خود به سبکهای مختلف که هنوز به دست مردم نیامده است. باقی شرح حال من همین میشود: در تهران میگذرانم. زیادی مینویسم، کم انتشار میدهم و این وضع مرا از دور تنبل جلوه میدهد.
خردادماه ۱۳۲۵
نخستین کنگرهی نویسندگان