این برگ همسنجی شدهاست.
— ۳۶۱ —
صبحی که مشام جان عشاق | خوشبوی کند اذا تنفس | |||||
اَستقبلهُ وَ اِن تَوَلی | اَستأنسهُ وَ اِن تَعبس | |||||
اندام تو خود حریر چینست | دیگر چکنی قبای اطلس؟ | |||||
من در همه قولها فصیحم | در وصف شمایل تو اَخرس | |||||
جان در قدمت کنم ولیکن | ترسم ننهی تو پای بر خس | |||||
ای صاحب حسن در وفا کوش | کاین حسن وفا نکرد با کس | |||||
آخر بزکات تندرستی | فریاد دل شکستگان رس | |||||
منبعد مکن چنان کزین پیش | ورنه بخدا که من ازین پس | |||||
بنشینم و صبر پیش گیرم | ||||||
دنبالهٔ کار خویش گیرم | ||||||
گفتار خوش و لبان باریک | ما اطیب فاک جلّ باریک | |||||
از روی تو ماه آسمان را | شرم آمد و شد هلال باریک | |||||
یا قاتلتی[۱] بسیف لحظ | والله قتلتنی بهاتیک | |||||
از بهر خدا، که مالکان جور | چندین نکنند بر ممالیک | |||||
شاید که بپادشه بگویند | ترک تو بریخت خون تاجیک | |||||
دانی که چه شب[۲] گذشت بر من؟ | لاباتَ بمثلها اَعادیک | |||||
با اینهمه گر حیات باشد | هم روز شود شبان تاریک | |||||
فیالجمله نماند صبر و آرام | کم تَزجرنی وَ کم اُداریک؟ | |||||
دردا که بخیره عمر بگذشت | ای دل تو مرا نمیگذاری ک |