این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۷۲ —
۳۱۶– ط
ساقی سیمتن چه خسبی خیز | آب شادی بر آتش غم ریز | |||||
بوسهٔ بر کنار ساغر نه | پس بگردان شراب شهدآمیز | |||||
کابر آزاد و باد نوروزی | درفشان میکنند و عنبربیز | |||||
جهد کردیم تا نیالاید | بخرابات دامن پرهیز | |||||
دست بالای عشق زور آورد | معرفت را نماند جای[۱] ستیز | |||||
گفتم ای عقل زورمند چرا | برگرفتی ز عشق راهِ[۲] گریز | |||||
گفت اگر گربه شیر نر گردد | نکند با پلنگ دندان تیز | |||||
شاهدان میکنند خانهٔ زهد | مطربان میزنند راه حجاز | |||||
توبه را تلخ میکند در حلق | یار شیرین زبان شورانگیز | |||||
سعدیا هر دمت که دست دهد | بسر زلف دوستان[۳] آویز | |||||
دشمنان را بحال خود بگذار | تا قیامت کنند و رستاخیز |
حرف س
۳۱۷– ط
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس | ور پای بندی همچو من فریاد میخوان از[۴] قفس | |||||
گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان[۵] | هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس | |||||
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان | تو خواب میکن بر شتر تا بانگ میدارد[۶] جرس | |||||
شیرین بضاعت بر مگس چندانکه تندی میکند | او بادبیزن همچنان در دست و میآید مگس[۷] |