این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۶۶ —
قامت زیبای سرو کاینهمه وصفش کنند | هست بصورت بلند لیک[۱] بمعنی قصیر | |||||
هر که طلبکار تست[۲] روی نتابد ز تیغ | وانکه هوادار تست[۲] بازنگردد بتیر | |||||
بوسه دهم بندهوار بر قدمت، ور سرم | در سر این میرود بیسروپائی مگیر | |||||
سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال | آنت مقامی بزرگ اینت بهائی حقیر | |||||
گر تو ز ما فارغی وز همه کس بی نیاز | ما بتو مستظهریم وز همه عالم فقیر |
۳۰۷– خ
دل برگرفتی از برم ایدوست دست گیر | کز دست میرود سرم ایدوست دست گیر | |||||
شرطست دستگیری درمندگان و من | هر روز ناتوان ترم ایدوست دست گیر | |||||
پایاب نیست بحر غمت را و من غریق | خواهم که سر برآورم ایدوست دست گیر | |||||
سر مینهم که پای برآرم ز دام عشق | وین کی شود میسرم ایدوست دست گیر[۳] | |||||
دل جان همیسپارد و فریاد میکند | کاخر بکار تو دَرَم ایدوست دست گیر | |||||
راضی شدم بیکنظر اکنون که وصل نیست | آخر بدین محقرم ایدوست دست گیر | |||||
از دامن تو دست ندارم که دست نیست | بر دستگیر دیگرم ایدوست دست گیر | |||||
سعدی نه بارها بتو برداشت دست عجز | یکبارش از سر کرم ایدوست دست گیر |
۳۰۸– ط
فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر | قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر | |||||
گم شدم در راه سودا رهنمایا ره نمای | شخصم[۴] از پای اندرآمد دستگیرا دستگیر | |||||
گر ز پیش خود برانی چون سگ از مسجد مرا[۵] | سر ز حکمت برندارم چون مرید از گفت پیر |