این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۳۳ —
تا رای کجا داری و پروای که داری؟ | کز هر طرفت طایفهٔ منتظرانند | |||||
اینان که بدیدار تو در رقص میایند | چون میروی اندر طلبت[۱] جامه درانند | |||||
سعدی بجفا ترک محبت نتوان گفت | بر در بنشینم اگر از خانه برانند |
۲۴۹– ط
اینجا[۲] شکری هست که چندین مگسانند | یا بوالعجبی کاینهمه صاحب هوسانند | |||||
بس در طلبت سعی نمودیم و نگفتی | کاین هیچکسان در طلب ما چه کسانند | |||||
ای قافله سالار چنین گرم[۳] چه رانی؟ | آهسته که در کوه و کمر باز پسانند | |||||
صد مشعله افروخته گردد بچراغی | این نور تو داری و دگر مقتبسانند | |||||
من قلب و لسانم بوفاداری و صحبت | وینان همه قلبند که پیش تو لسانند | |||||
آنانکه شب آرام نگیرند ز فکرت[۴] | چون صبح پدیدست که صادق[۵] نفسانند | |||||
و آنان[۶] که بدیدار چًنان میل ندارند | سوگند توان خورد که بیعقل و خسانند[۷] | |||||
دانی چه جفا میرود از دست رقیبت؟ | حیفست که طوطی و زغن هم قفسانند | |||||
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم | میگویمت از دور دعا گر برسانند |
۲۵۰– ق
خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند | بکسان درد فرستند و دوا نیز کنند | |||||
پادشاهان ملاحت چو بنخجیر روند | صید را پای ببندند و رها نیز کنند | |||||
نظری کن بمن خسته که ارباب کرم | بضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند | |||||
عاشقان را ز بَر خویش مران تا بر تو | سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند | |||||
گر کند میل بخوبان دل من عیب مکن | کاین گناهیست که در شهر شما نیز کنند | |||||
بوسهٔ زان دهن تنگ بده یا بفروش | کاین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند |