گفتم آنجا کعبهٔ مکرم و معظم است، گفت ای سادهدل گر کعبه را ببینی بشناسی؟ گفتم بلی. گفت: بالای سر من نگاه کن. نگاه کردم کعبه را دیدم که گرد سر دختر طواف میکرد. مرا گفت یا سلیمالقلب این قدر ندانی که هر که بپای بکعبه رود او کعبه را طواف کند و هر که بدل بکعبه رود کعبه او را طواف کند. فاینما تولوا فثم وجه الله.
جوانمردا از تو تا خدای یک قدم راهست. دانی چکنی بگویم یا نه؟ خود را فراموش کن و با لطف او دست در آغوش کن که مَن تَقرب الی شبرا تقربت إلیه ذراعا و من تقرب الی ذراعا تقربتُ إلیه باعا. عنایت او ترا بخود رسانیده است زیرا که درون تو گوهری تعبیه است که از آن عبارت اینست و نفخت فیه من روحی. مثال این آنست که مرغی را تیری زدند. مرغ باز پس نگریست و با زبان حال با تیر گفت تو بمن چون رسیدی گفت از تو چیزی در ما تعبیه کردهاند که آن ما را در تو رساند، هم توئی که ما را بخود رسانیدی که این تعبیه در نهاد ما نهادی عرفت ربی بربی ولولا ربی لما عرفت ربی، اوست که خود را بتو شناسا کرده است و کلید خانهٔ معرفت بتو داده است. سید عالم ملکوت صلی الله علیه و سلم میفرماید: من عرف نفسه فقد عرف ربه، هرگه که تو خود را شناختی حق را شناختی توئی ترا کلیدست که بدان او را بشناسی، و این شناختن مختلف است، اگر خود را بعجز شناختی او را بقدرت شناختی و اگر خود را بضعف شناختی او را بقوت شناختی. این یک نوعست که هر کس را در آن راه بود، و نوع دیگر آنست که بدانی که در تن تو جانیست که آن جان همه جا موجودست و بهمه جا آفریدگار عالم موجود بود اما