نظر نکنی در بوستان که بید مشکست و چوب خشک همچنین در
زمره توانگران شاکرند و کفور و در حلقه درویشان صابرند و ضجور
اگر ژاله هر قطرهای در شدی
چو خر مهره بازار ازو پر شدی
مقربان حق جل و علا توانگرانند درویش سیرت و درویشانند
توانگر همت و مهین[۱] توانگران آنست که غم درویش خورد و بهین درویشان
آنست که کم توانگر گیرد و مَن یتوکل علی الله فهو حسبه پس روی عتاب
از من بجانب درویش آورد و گفت ای که گفتی توانگران مشتغلند و ساهی[۲]
و مست ملاهی نعم طایفهای هستند برین صفت که بیان کردی قاصر همت
کافر نعمت که ببرند و بنهند و نخورند و ندهند و گر بمثل باران نبارد یا
طوفان جهان بر دارد باعتماد مکنت خویش از محنت درویش نپرسند و
از خدای عزّ و جلّ نترسند و گویند
قومی برین نمط که شنیدی و طایفهای خوان نعمت[۴] نهاده و دست
کرم گشاده[۵] طالب نامند و معرفت[۶] و صاحب دنیا و آخرت چون بندگان
حضرت پادشاه عالم عادل مؤید مظفر منصور مالک ازمّه انام[۷] حامی ثغور