۱۲۲– همت ضعیفان زخم از آن زیادت زند و سخت تر که بازوی پهلوانان.
۱۲۳– روزگار حیف روا ندارد، هرآینه داد مظلومان بدهد و دندان ظالمان بکند[۱].
۱۲۴– ایکه در خواب خوشی از بیداران بیندیش، ایکه توانائی در رفتن داری با همراه ناتوان بساز، ایکه فراخ دستی با تنگدستان مراعات کن. دیدی که پیشینیان چه کردند و چه بردند؟ رفتند و جفا بر مظلومان سر آمد و وبال بر ظالمان بماند. راست خواهی درویشی بسلامت به از پادشاهی بچندین علامت.[۲]
۱۲۰– استخوان مرده سخن همیگوید اگر گوش هوش داری، که من همچو تو آدمی بودم قیمت ایام حیات ندانستم و عمر بخیره ضایع کردم..
چو ما را بغفلت بشد روزگار | تو باری دمی چند فرصت شمار |
۱۲۹– هر که کسی را نرنجاند از کسی نترسد. کژدم که همی ترسد همی گریزد از فعل خبیث خویش، گربه در خانه ایمن است از بی آزاری و گرگ در صحرا سرگردان از بد فعالی[۳]، گدایان در شهر آسوده از سلیمی و دزدان در کوه و صحرا نهان از حرامزادگی.
۱۲۷– از دشمن ضعیف اندیشه کن که در وقت بیچارگی بجان بکوشد. گربه اگر چه ضعیف است اگر با شیر درافتد بضرورت بزند و بچنگال چشمانش را بر کند.
۱۲۸– با خرد و بزرگ دوستی کند و بیخ محبت بنشاند و اعتماد