این برگ همسنجی شدهاست.
در اخلاق درویشان
— ۷۳ —
حکایت
ابوهریره رضی الله عنه هر روز بخدمت مصطفی صلیالله علیه آمدی گفت یا اباهریره زُرنی غِبّاً تَزددُ حُباً هر روز میا تا محبت زیادت شود
صاحبدلی را گفتند بدین خوبی که آفتابست نشنیدهایم که کس او را دوست گرفته است و عشق آورده گفت برای آنکه هر روز میتوان دید مگر در زمستان که محجوبست و محبوب
بدیدار مردم شدن عیب نیست | ولیکن نه چندانکه گویند بس | |||||
اگر خویشتن را ملامت کنی | ملامت نباید شنیدت[۱] ز کس |
حکایت
یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت و طاقت ضبط آن نداشت و[۲] بی اختیار ازو صادر شد گفت ای دوستان مرا در آنچه[۳] کردم اختیاری نبود و بزهی بر من ننوشتند و راحتی بوجود من[۴] رسید شما هم بکرم معذور دارید
شکم زندان بادست ای خردمند | ندارد هیچ عاقل باد در بند | |||||
چو باد اندر شکم پیچد[۵] فروهل | که باد اندر شکم بارست[۶] بر دل |