این برگ همسنجی شدهاست.
باب دوّم
— ۵۶ —
در برابر چو گوسپند سلیم | در قفا همچو گرگ مردم خوار |
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد | بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد |
حکایت
تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت خواستم تا[۱] مرافقت کنم موافقت نکردند گفتم این از کرم اخلاق بزرگان بدیع است روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده و برکت[۲] دریغ داشتن که من در نفس خویش این قدرت و سرعت میشناسم که در خدمت مردان یار شاطر باشم نه بار خاطر
ان لم اکن راکب المواشی | اسعی لکم حامل الغواشی |
یکی زان میان گفت ازین سخن که شنیدی دل تنگ مدار که درین روزها دزدی بصورت درویشان[۳] برآمده خود را در سلک صحبت ما منتظم کرد
چه دانند مردم که در خانه کیست | نویسنده داند که در نامه چیست |
و از آنجا که سلامت حال درویشان است گمان فضولش نبردند و بیاری قبولش کردند
صورت حال عارفان دلق است | این قدر بس چو روی در خلق است | |||||
در عمل کوش و هر چه خواهی پوش | تاج بر سر نه و علم بر دوش[۴] |