ابریشمی مخطط باو منسوبست و میتوان تصور کرد که از خر عتابی مقصود گور خرست که پوست آن مخطط است.
علم بر کردن – آوازه در انداختن
عود – چوبیست چون بر آتش افکنند بوی خوش از آن بر آید و نیز طرب را آلتی است که ازین چوب می سازند (ص ۲۵)
فرخ – جوجه مرغ.
قاقم – حیوانیست شبیه موش خرما که پوست سفید و نرم دارد.
قلان – باج و خراج. (کلمهایست مغولی)
قین – خواننده و رامشگر.
کمزن – بیدولت. بدنقش.
کنود – ناسپاس، عاصی.
ماورد – مخفف «ماءالورد» است که گلاب باشد
معفر – خاک آلود.
معوّل – اعتماد.
هُقل – ثمرهٔ درختی است و نام همان درخت
ملک یمین – بندۂ زرخرید.
مقبل – کسیکه از ضرب و رنج فربه شود.
مَین – شک و درو.
نبهره – پول قلب، دون و فرومایه.
نوباوه – میوه نورس و نوبر.
وغی – بانگ و خروش و بهمین مناسبت کارزار را هم گفتهاند.
هندوبار – هندوستان، و در ص ۳۲ بکنایه دوات مقصودست و از روم کاغذ.
هیکل – پیکر؛ تعویذ و دعا، بازوبند.
یاوگی – گمشده، و آواره.
یقطین – درخت کدو