این برگ همسنجی شدهاست.
— ۲۲۷ —
هر کس امیدوار باعمال خویشتن | سعدی امیدوار بلطف و عطای تست[۱] |
***
منزل عشق از جهانی دیگرست | مرد عاشق را نشانی دیگرست | |||||
بر سر بازار سربازان عشق | زیر هر داری جوانی دیگرست | |||||
عقل میگوید که این رمز از کجاست | کاین جماعت را نشانی دیگرست | |||||
بر دل مسکین هر بیچارهٔ | شاه را گنج نهانی دیگرست | |||||
این گدایانی که این دم میزنند | هر یکی صاحبقرانی دیگرست[۲] |
***
فلک با بخت من دایم بکینست | که با من بخت و دوران هم بکینست | |||||
گهم خواند جهان گاهی براند | جهان گاهی چنان گاهی چنینست | |||||
که میداند که خشت هر سرائی | کدامین سروقد نازنینست؟ | |||||
ز خاک شاهدی روئیده باشد | بهر بستان که برگ یاسمینست | |||||
وفائی گر نمییابی ز یاری | مده دل گر نگارستان چنینست | |||||
وفاداری مجوی از دهر خونخوار | وفائی از کسی جو کو امینست | |||||
ندارد سعدیا دنیا وقاری | بنزد آنکسی کو راه بینست[۳] |
***
روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟ | خرقه بر دوش و میان بسته بزنار چه سود؟ | |||||
هرکه او سجده کند پیش بتان در خلوت؟ | لاف ایمان زدنش بر سر بازار چه سود؟ | |||||
دل اگر پاک بود خانهٔ ناپاک چه باک | سر چو بیمغز بود نغزی دستار چه سود؟ |