این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۷۴ —
***
ناگهان بانگ در سرای افتد | که فلانرا محل وعده رسید | |||||
دوستان آمدند تا لب گور | قدمی چند و باز پس گردید | |||||
وان کزو دوستر نمیداری | مال و ملک و قباله برد و کلید | |||||
وین که پیوسته با تو خواهد بود | عمل تست نفس پاک و پلید | |||||
نیک دریاب و بد مکن زنهار | که بد و نیک باز خواهی دید |
***
یارب این نامه سیه کردهٔ بیفایده عمر | همچنان از کرمت بر نگرفتست امید | |||||
گر بزندان عقوبت بریم روز شمار | جای آنست که محبوس بمانم جاوید | |||||
هر درختی ثمری دارد و هرکس هنری | من بیمایهٔ بدبخت تهیدست چو بید | |||||
لیکن از مشرق الطاف اآلهی نه عجب | که چو شب روز شود بر همه تابد خورشید | |||||
ما کیانیم که در معرض یاران آئیم؟ | ماکیانرا چه محل در نظر باز سپید؟ |
***
حقیقتیست که دانا سرای عاریتی | ز بهر هشتن و پرداختن نفرماید | |||||
من این مقام نه از بهر آن بنا کردم | که پنج روز بقا اعتماد را شاید | |||||
خلاف عهد زمان بیخلاف معلومست | که هیچ نوع نبخشد که باز نرباید | |||||
بلی بنیت آن تا چو رخت بربندم | بجای من دگری همچنین بیاساید | |||||
ازین قدر نگریزد که مرغ و ماهی را | بقدر خویش حقیر آشیانهٔ باید | |||||
سرای دام همایست نیکبختان را | بود که در همه عمرت یکی بدام آید | |||||
بسا کسا که گرش در بروی بگشائی | سعادت ابدت در بروی بگشاید | |||||
حلال نیست که صورت کنند بر دیوار | که رد شرع بود زو خلل بیفزاید |