این برگ همسنجی شدهاست.
— ۷۰ —
تو ببازی نشسته وز چپ و راست | میرود تیر چرخ پرتابی | |||||
تا درین گله گوسفندی هست | نه نشیند فلک[۱] ز قصابی | |||||
تو چراغی نهاده بر[۲] ره باد | خانهٔ در ممر سیلابی | |||||
گر برفعت سپهر و کیوانی[۳] | ور بحسن آفتاب و مهتابی | |||||
ور بمشرق روی بسیاحی | ور بمغرب رسی بجلابی | |||||
ور بمردی ز باد درگذری | ور بشوخی چو برف بشتابی | |||||
ور بتمکین ابن عفانی | ور بنیروی ابن خطابی | |||||
ور بنعمت شریک قارونی | ور بقوت عدیل سهرابی | |||||
ور میسر شود که سنگ سیاه | زر صامت کنی بقلابی | |||||
ملکالموت را بحیله و زور[۴] | نتوانی که دست برتابی | |||||
منتهای کمال نقصانست | گل بریزد بوقت سیرابی | |||||
تو که مبدا و مرجعت اینست | نه سزاوار کبر و اعجابی | |||||
خشت بالین گور یاد آور | ای که سر بر کنار احبابی | |||||
خفتنت زیر خاک خواهد بود | ای که در خوابگاه[۵] سنجابی | |||||
بانگ طبلت نمیکند بیدار | تو مگر مردهٔ نه در خوابی | |||||
بس خلایق فریفتست این سیم | که تو لرزان برو چو سیمابی | |||||
بس جهان دیده این درخت قدیم | که تو پیچان برو چو لبلابی | |||||
بس بگردید و بس بخواهد گشت | بر سر ما سپهر دولابی | |||||
تو ممیز بعقل و ادراکی | نه مکرم بجاه و انسابی | |||||
تو بدین ارجمند و نیکونام | نه بدنیا و ملک و اسبابی | |||||
ابلهی صد عتابی خارا | گر بپوشد خریست عتابی |