برگه:Jalal al ahmad - khdmat va khyanat v1.pdf/۱۷۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

زادگاه‌های روشنفکری
۱۷۳
 

با اینهمه حضور حکومت صد روزه کودتا و بر رفتن سید ضیاء الدین طباطبایی به عنوان محللی که کار را به دست نظامیان می سپرد؛ خود نشانه بارزی است بر اینکه این اشرافیت از فرنگ برگشته حتی لایق رهبری این نیمه دموکراسی تازه به دوران رسیده نیست. به این طریق خواب طلایی اشرافیت که گمان می کرد هنوز هم به عنوان پیشوای مشروطه، همان مناصب و همان تیول ها را خواهد داشت یکشبه پرید و این غافلگیری اشرافیت چنان غیر منتظر بود که حتی در شعر شعرای زمان اثر کرد[۱]. اینجوری است که دیگر کسی ظاهر آتره برای «الملك»ها و «السلطنه» ها خرد نمی کند. و دوره بیست ساله پس از کودتا دوره تیمورتاش است و داور. که دو می کاسب زاده ای است و اولی از خوانین قوچان؛ و با لقب «سردار» نمایندگی مجالس دوم تا چهارم را دارد و از این راه به دستگاه پا باز کرده است تا به كمك داور و نصرة الدوله سه تن صحنه گردان اصلی بشوند در خلع ید از قاجار. و خود سید ضیاء روزنامه نویسی و روحانی زاده ای. و خود حکایت کننده از نوعی دست یافتن شهرنشینی تازه یا به عالم سیاستمداری. اما چون این شهرنشینی خود دوام و قوامی ندارد مگر در حضور بقال ها و علاف هایی که در مجالس اول تا چهارم بردست اشراف زادگان از فرنگ برگشته می نشستند- و روشنفکرانی که باید در دامن شهرنشینی تازه پرورده باشند هنوز دوام و قوامی ندارند که بتوانند حکومتی را اداره کنند؛ این است که نظامی ها می برند. به عنوان جانشین رهبریتی


  1. «ای دست حق پشت و پناهت بازآ / قربان کابینه سیاهت بازآ». از «عارف» شاعر ملی یا «تا که آخوند و قجر زنده در ایرانند/ این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد؟ هم ازو.