این برگ همسنجی شدهاست.
۲۳
باب اول - در سیرت پادشاهان
اذا یئس الانسان طال لسانه | کسنور مغلوب یصول علی الکلب |
وقت ضرورت چو نماند گریز | دست بگیرد سر شمشیر تیز |
ملک پرسید چه میگوید؟ یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند میگوید که.
الکاظمین الغیظ والعافین عن الناس
ملک را بر وی رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. و وزیر دیگر که ضد او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید که در حضرت پادشاهان جز براستی سخن گفتن این بیادب ملکرا دشنام داد و ناسزا گفت، ملک روی از این سخن درهم کشید و گفت. مرا آن دروغ وی پسندیدهتر از این راست که تو گفتی. که آن را روی در مصلحت بود و این را بنا بر خبثی و حکما گفتهاند دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنهانگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید | حیف باشد که جز نکو گوید |
بر طاق ایوان فریدون نبشته بود: