۲۶ فرودین ۱۳۰۸
بار فروش
به فریدون - کاردار!
اتفاقاً اوقاتی را که در این چند ماهه خوشحال بودهام خیلی معدودند.
از آنجمله همان شبهاست. آیا خواهد شد که من ازتو یاد نکنم؟ این را از
چه راه باید تصور کرد؟ درصورتیکه شاید دیگر در تمام بقیهی اوقات خود در
این شهر كوچك به پیش آمدی شبیه به این نرسم.
گاهی خوشحالی از راهی میرسد که گمان نمیبریم. ولی بیجهت چشم من حرکت اتوموبیل را تعقیب میکرد! تو بر نمیگشتی! در آن موقع شب که طبیعت خنکی خود را به این هوای سنگین و روشنایی اینقدر ضعیف و غمانگیز چراغهای کوچهها تسلیم میکرد، دیگر هیچ چیز قلب بدعادت مرا تسلی نمیداد.
به خودم گفتم، این بود خاتمهی آن ملاقات. بخطاست اگر فکر کنیم ساعات خوش بشری به کدورت منتهی نمیشوند. سعادت بیاساس ما، که دیگران اختلاف دینی را هم به آن ضمیمه کردهاند، از این رو تشکیل مییابد. میتوان گفت هرخوشی ما فراغت از رنجیست، ملتزم به اینکه همان رنج یا شبیه به