والله بالله مجازات دوازده قتل نفس محترمی که بدست طفل هیجده سالهٔ آقای فرمانفرما در میدان کرمان شد در ردیف مجازات پسر رحیم خان و اقبالالسلطنه و عطف باسترداد اسرای قوچان خواهد شد.
اینها را من چرا بنویسم. هرچه تا حالا نوشتم برای خودم و هفتاد پشتم کافی و دیگر بس است.
اینها را همان روزنامهای که تازه از سفارتهای خارجه ماهانه بگیرست چشمش چهار تا بشود بنویسد. گذشته از همهٔ اینها من همین تازگیها مسئلهاش را هم یک مسجد پیش یکی از شاگردهای آقای شیخ ابوالقاسم درست کردم. گفت غیبت از گوشت سگ حرامتر است یعنی مثلا اگر کسی بگوید که کار جناب امیر بهادرجنگ بجایی رسیده که حالا دو نفر خطیب درجهٔ اول مملکت ما را میخواهد بعدلیه بکشد، مثل اینست که از گوشت مثلا بیادبی میشود سگ قورمهسبزی درست کرده باشد. بعد خواستم مسئله رشوه را هم همانجا توی مسجد از شاگرد آقاشیخ بپرسم قدری باینطرف آنطرف نگاه کرده گفت آدمهای آقا دارند میآیند اینجا خوب نیست برو برو میآیم بیرون مسجد میگویم.
بله، من دیگر محال است یکدفعه دیگر ازین حرفها بنویسم یا خودم را داخل درین کارها بکنم چرا؟ برای اینکه آدم آنوقت مثل پارهای اهل ریا خسرالدنیا والآخره میشود.
چرا باز بطور درددل باشد چه ضرر دارد. آدم مطلبش را هرچه هم که بد باشد وقتی بطور درددل بگوید اسباب رنجش و مایهٔ گله و گلهگذاری نخواهد شد.
بله من درین نمره میخواهم قدری با جناب شاپشال خان درددل بکنم. درددل که عیب و عار نیست. درددل که بسر من نو نشده. آدم تا