همانطور که خاقان منفور فتحعلیشاه قاجار اگر روزی دو ساعت
زیر سرسره عمارت نگارستان طاقواز نمیخوابید ناخوش میشد و
همانطور که ناصرالدینشاه اگر هر روز خواهرزن خودش را ملاقات
نمیکرد ناخوش میشد و همانطور که اگر مهدعلیا مادر ناصرالدین
شاه شبها بلباس کلفتهای اندرون با قراولها و سربازها صحبت
نمیکرد ناخوش میشد، و همانطور که امالخاقان زن حاج نصیر
السلطنه اگر شبها با محمدعلیخان خلوت نمیکرد ناخوش میشد و
همانطور که محمدعلیمیرزا اگر در سال اول سلطنت هر روز عمه
خود تاجالسلطنه را نمیدید ناخوش میشد، و همانطور که مجلل-
السلطان رئیس عمله خلوت اگر روزی چهلپنجاه زرده تخم مرغ
با کنیاک و کباب بره نمیخورد ناخوش میشد و همانطور که
اعلیحضرت قدر قدرت ظلالله محمدعلیشاه قاجار شبی چند ساعت
با مجلل خلوت نمیکرد ناخوش میشد، و بالاخره همانطور که
جناب مشیرالسلطنه اگر هر روز جمعه مسهل نمیخورد ناخوش
میشد، وهمانطور که امیربهادر جنک اگر هرصبح شنبه ریشش
را خضاب نمیکرد ناخوش میشد نزدیک بود منهم ناخوش بشوم.
وهی کیهاکیم بود که روزنامه از نو طبع بشود و من بعد از پنجاه
و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه انتظار داغ دلی از چرند پرند
بگیرم. اما برادرهای عزیز وقتی که اسباب فراهم شد و من با
کمال شوق برای ازسرگرفتن عادت خودم قلم در دست گرفتم
یکدفعه کاغذ یکی از رفقا ، محتوی بصورت دستخط آفتاب فقط
اعلیحضرت ظلالله در جواب تلگرافات حججاسلام نجف رسید و
چهار دست و پا توی حال و خیال من دوید.
از دیدن این دستخط من نه تنها در چرند و پرند نویسی