برگه:Chahar Maqale.pdf/۸۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

مگسی درآمد و بر حرف درجۀ طالع نشست بدین علت بر باطن من چنان روی نمود که این پسر رسید و چون بگفتم و مادر او استقصا کرد آمدن او بر من چنان محقق گشت که گوئی می‌بینم که او بار از خر فرو میگیرد مرا معلوم شد که آن همه سهم الغیب بر درجۀ طالع همی کند و این جز از آنجا نیست،

حکایت [محمود داودی و آنکه در احکام نجومی جنون و عته رواست ]

محمود داودی پسر ابو القاسم داودی عظیم معتوه بود بلکه مجنون و از علم نجوم بیشتر حظی نداشت و از اعمال نجوم مولود گری دانستی و در مقومیش اشکال بود که هست یا نه و خدمت امیرداد ابو بکر بن مسعود کردی به پنج دیه اما احکام او بیشتر قریب صواب بودی و در دیوانگی تا بدرجۀ بود که خداوند من ملک الجبال امیرداد را جفتی سگ غوری فرستاده بود سخت بزرگ و مهیب او باختیار خویش با آن هر دو سگ جنگ کرد و ازیشان بسلامت بجست و بعد از آن بسالها در هری ببازار عطاران بر دکان مقری حداد طبیب با جماعتی از اهل فضل نشسته بودیم و از هر جنس سخن همی رفت مگر بر لفظ یکی از آن افاضل برفت که بزرگ مردا که ابو علی سینا بوده است او را دیدم که در خشم شد و رگهای گردن از جای برخاست و ستبر شد و همه امارات غضب بر وی پدید آمد و گفت ای فلان بو علی سینا که بوده است من هزار چندان بو علی‌ام که هرگز بو علی با گربۀ جنگ نکرد من در پیش امیرداد با دو سگ غوری جنگ کردم مرا آن روز معلوم گشت که او دیوانه است اما با این دیوانگی دیدم که در سنۀ ثمان و خمسمایة که سلطان سنجر بدشت خوزان فرود آمد و روی بماوراء النهر داشت بحرب محمد خان امیرداد سلطان را در پنجده میزبانی کرد عظیم شگرف روز سوم بکنار رود آمد و در کشتی نشست و نشاط

کلیات چهار مقاله جلد ۱