برگه:Chahar Maqale.pdf/۶۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

نسترن لؤلوی بیضا دارد اندر مُرْسَله ارغوان لعل بدخشی دارد اندر گوشوار تا برآمد جامهای سرخ مُل بر شاخ گل پنجهای دست مردم سر فرو کرد از چنار باغ بوقلمون لباس و شاخ بوقلمون نمای آب مروارید گون و ابر مروارید بار راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند باغهای پرنگار از داغگاه شهریار داغگاه شهریار اکنون چنان خرم بود کاندرو از خرمی خیره بماند روزگار سبزه اندر سبزه بینی چون سپهر اندر سپهر خیمه اندر خیمه چون سیمین حصار اندر حصار هر کجا خیمه است خفته عاشقی با دوست مست هر کجا سبزه است شادان یاری از دیدار یار سبزها با بانگ چنگ مطربان چرب دست خیمها با بانگ نوش ساقیان می گسار عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب مطربان رود و سرود و خفتگان خواب و خمار بر در پرده سرای خسرو پیروز بخت از پی داغ آتشی افروخته خورشیدوار برکشیده آتشی چون مِطرَد دیبای زرد گرم چون طبع جوان و زرد چون زر عیار داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون نار دانه گشته اندر زیر نار

کلیات چهار مقاله جلد ۱