برگه:Chahar Maqale.pdf/۱۱۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

روزی ده برآمد مادر بیمار بیامد و مرا ببرد و دختر را پیش من آورد دختری دیدم بغایت نیکو دهشت زده و از زندگانی ناامید شده همیدون در پای من افتاد و گفت ای پدر از بهر خدای مرا فریاد رس که جوانم و جهان نادیده چنانکه آب از چشم من بجست گفتم دل فارغ دار که این سهل است پس دست بر نبض او نهادم قوی یافتم و رنگ روی هم بر جای بود و از امور عشره بیشتر موجود بود چون امتلا و قوت و مزاج و سحنه و سن و فصل و هواء بلد و عادت و اعراض ملائمه و صناعت فصادی را بخواندم و بفرمودم تا از هر دو دست او رگ باسلیق بگشود و زنان را از پیش او دور کردم و خونی فاسد همی رفت پس بامساک و تسریح درمسنگی هزار خون برگرفتم و بیمار بیهوش بیفتاد پس بفرمودم تا آتش آوردند و برابر او کباب همی کردم و مرغ همی گردانیدم تا خانه از بخار کباب پر شد و بر دماغ او رفت و باهوش اندر آمد بجنبید و بنالید پس شربتی بخورد و مفرحی ساختم او را معتدل و یک هفته معالجت کردم خون بجای بازآمد و آن علت زائل شد و عذر بقرار خویش باز آمد و او را فرزند خواندم و او مرا پدر خواند و امروز مرا چون فرزندان دیگر است،

فصل [در خاتمه]

مقصود از تحریر این رسالت و تقریر این مقالت اظهار فضل نیست و اذکار خدمت نی بلکه ارشاد مبتدی است و احماد خداوند ملک معظم مؤید مظفر منصور حسام الدولة و الدنیا و الدین نصرة الاسلام و المسلمین عمدة الحیوش فی العالمین افتخار الملوک و السلاطین قامع الکفرة و المشرکین قاهر المبتدعة و الملحدین ظهیر الأیام مجیر الأنام عضد الخلافة جمال الملة جلال الأمة نظام العرب و العجم اصیل العالم شمس المعالی ملک الامراء ابو الحسن علی بن

کلیات چهار مقاله جلد ۱