این برگ نمونهخوانی نشده است.
دل او برده بارنامهی بحر | کف او کرده کارنامهی جود | |||||
هست فرمانش رهنمای قضا | هست احسانش نقش بند وجود | |||||
نیست بر رای او غلط ممکن | نیست از عقل کل خطا معهود | |||||
ای ز حزم تو در حوالی ملک | دولت و فتنه در قیام و قعود | |||||
وی ز عدل تو در نواحی دهر | جور و انصاف در صدور و ورود | |||||
پیش ذهن تو غیب برده رکوع | پیش کلک تو کرده وحی سجود | |||||
به کمال خدای گر بجز اوی | هست کاملتر از تو یک موجود | |||||
تا که افلاک را در این حرکت | نیست کون و فساد کس مقصود | |||||
باد عمر تو درحصول مراد | همچو دوران چرخ نامعدود |