بچه اش را بغل میزند، همچون حفاظت برهای در مقابل گرگی، و تند میکند. و باز تو میمانی و زنت با همان سؤال. بغض بیخ خرت را گرفته و حتم داری که زنت هم حالی بهتر از تو ندارد. و همین باعث میشود که از رفتن به هرجا که قصد داشتهاید منصرف بشوید، یا فلان دلخوری را بهانه کنید و باز حرف و سخن. و باز دعوا. و باز کلافگی. و آخر یک روز باید تکلیف این قضیه را روشن کرد.
گرچه تکلیف مدتها است که روشن است. توجیه علمی قضیه را که بخواهی، دیگر جای چون و چرا نمیماند. خیلی ساده، تعداد اسپرم کمتر از حدی است که بتواند حتی یک قورباغهٔ خوش زند و زا را بارور کند. دو سه تا در هر میدان میکروسکوپی. بجای دست کم هشتاد هزار تا در هر میدان. میدان؟ بله. واقعیت همین است دیگر. فضایی به اندازهٔ یک سر سوزن، حتی کمتر، خیلی کمتر از اینها و آنوقت یک میدان! و تازه همین میدان دیوار هم هست، و درست روبروی سر تو. میبینید که توجیه علمی قضیه بسیار ساده است. و با چنین مایه دستی که نمیتوان ید بیضا داشت یا کرد. حتی برای اینکه توپ فوتبال را از دروازهٔ به آن بزرگی بگذرانی یازده تا حریف قلچماق لازم است. و آنوقت این اسپرمهای مردنی و عجول که من دیدهام… (یعنی مال دیگران جور دیگر است؟…) و من این را میدانم که توجیه علمی قضیه را همان سال دوم یا سوم