با توجه به این نکته ایرانیها حساب میکنند که چرا باید چنین بهای گزافی بپردازند در حالی که هیچ استفادهای از آن نمیکنند. با این مقدمات بدست می آید که خود امریکا نیز در این مورد بهای گزافی برای یك عمل بیحاصل دارد میپردازد. متأسفانه بیطرفی نیز، همانند کمونیسم، در نظر اغلب امریکاییان کلمهای «کثیف» تلقی شده است. آنها همواره به جای اینکه در این مورد عاقلانه فکر کنند احساساتی قضاوت کردهاند. در کشوری مانند ایران که از لحاظ فرهنگی و عملاً اینهمه با غرب نزدیك است بهترین و مثبتترین راه، همین بیطرفی ممکن است باشد. به این ترتیب و از لحاظ یك سیاست دراز مدت، یك ملت ایران بیطرف، اما دوست، غرب برای ما امریکاییان بهتر خواهد بود تا رژیم حاضر که دوام زندگیش تنها در شرایط بحرانی ممکن است. فعلاً این سؤال مطرح است.
دولت امریکا اخیراً ـ در سال ۱۹۶۴ - با قبولاندن یك طرح سیاسی به دولت ایران که طبق آن به شخصیتهای نظامی آمریکا مصونیت سیاسی داده میشود وضع نابسامان موجود را به نفع خود حتماً بهتر نکرد. طبق این قرار شخصیت های نظامی آمریکا بیشتر تحت نظارت محاکم امریکایی قرار میگیرند تا محاکم ایرانی حتی مجلسی که به اراده شاه است ناچار شد که این قرار را با کاپیتولاسیون ۱۹۲۸ تا ۱۸۶۸ مقایسه کند. از همین مجلس ۲۰۰ نفری چنین پیشنهاد دولت با یك اکثریت ۶۲ تا ۷۰ نفری، تصویب شد باقی نمایندگان با غایب بودند یا ممتنع. و با وجود سانسور، شدید این قضایا حتی در مطبوعات نیز منعکس شد. مسافرانی که پس از ماهها از آن تاریخ به ایران میآمدند هنوز تلخی این خاطره را در مردم ایران مشاهده میکردند. متأسفانه تصویب قرضۀ ۲۰۰ میلیون دلاری آمریکا برای خرید تجهیزات هوایی و زمینی که فوراً بعد از این واقعه بود کار را بدتر و اثرش را تلختر هم کرد نه تنها برای مرد توی کوچه، بلکه حتی برای کسانی که در کوکتل پارتیها شرکت میکنند نیز شکی باقی نماند که این دو قضیه سخت بهم مربوطند. به مناسبت همین فشار افکار عمومی آیة الله خمینی که رهبر مذهبی بنسبت مدرنی است سکوت اجباری خود را در این واقعه شکست و در حالی که تازه از زندان در آمده بود، رژیم حاکم و تکیه گاه آمریکاییاش را سخت مورد حمله قرارداد (خمینی به معیت صدها نفر روحانی پس از حادثه ژوئن ۱۹۶۳ - ۱۵ خرداد ۴۲ که به طرزی بیرحمانه و خونین خفه شد، در زندان بسر میبرد.)