برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۱۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

- می‌خواهند ملکی را بزرگ کنند. تریبون به دستش داده‌اند. حتماً کاندید مقامی است.

و دیگری که معلم دانشسرا است – حسین آزرم – درآمد که:

- چرا به حکم دادگاه گردن گذاشت و استیناف نخواست؟ و دیگری که روزگاری از انشعابی‌ها بود -و اسمش را نمی‌آورم- درآمد که:

دوره این حرف‌ها سر آمده ملکی بیخود شهید نمایی می‌کند. و خیلی حرف و سخن‌های دیگر و همه را به من. که یعنی تو چرا می‌روی؟ و محرك همۀ این حرفها؟ اینکه دیواری به دور وجدان خود کشیدن که مبادا فریاد نفوذ‌کننده حقی، چیزی را بیازارد. اما جالب‌ترین برداشتها را یک دکتر دارؤساز کرد - دکتر رسولی از تجریش - که گفت:

- مسأله در این است که در سیاست نباید شکست بخوری. چون سیاست یعنی اثر کردن در گردش عالم واقع. شکست که خوردی یعنی که حرفت مناسب زمانه نبوده. و مرد عادی حق دارد که بار شکست را سر یکی خراب کند. دهان مردم را هم که نمی‌شود بست.

و جواب من؟ اگر به آن دیگران چیزی نداشتم گفت، به این یکی که داشتم. گفتم:

- درباره تروتسکی چه می‌گویی که پس از سی واندی سال تازه دارند به حرفش بر می‌گردند؟ و درباره همه آن کسانی که