این برگ همسنجی شدهاست.
۲۶۴
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت | همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان | |||||
حال دلم ز خال تو[۱] هست در آتشش وطن | چشمم[۲] از آن دو چشم تو خسته شدست و ناتوان | |||||
بازنشان حرارتم زاب دو دیده و ببین | نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشان | |||||
آنکه مدام شیشهام از پی عیش داده است | شیشهام از چه میبرد پیش طبیب هر زمان | |||||
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم | ||||||
ترک طبیب کن بیا نسخهٔ شربتم بخوان |
۳۸۳ | چندانکه گفتم غم با طبیبان | درمان نکردند مسکین غریبان | ۳۹۸ | |||
آن گل که هر دم در دست بادست | گو شرم بادش از عندلیبان | |||||
یا رب امان ده تا بازبیند | چشم محبّان روی حبیبان | |||||
دُرج محبّت بر مُهر خود نیست | یا رب مبادا کام رقیبان | |||||
ای منعم آخر بر خوان جودت | تا چند باشیم از بی نصیبان[۳] | |||||
حافظ نگشتی شیدای گیتی | ||||||
گر میشنیدی پند ادیبان |